با توجه به آنچه که در تعریف فرقه گفته شد و آن تعریف برپیروان میرزا حسینعلی بهاء صادق است و ویژگی هائی که برشمردیم و باز کاملاً منطبق بر این فرقه بود، مؤلفه هائی هم که برای شناخت یک فرقه بیان نموده اند، باز می بینیم که بر این گروه صادق است. از باب نمونه اولین مؤلفه یک فرقه این است که رهبری مستبد و خودکامه دارند. آنان ادعا می کنند که دارای مأموریت خاصی بوده و یا دانش ویژه ای دارند.
مثل آنچه که عبدالحمید اشراق خاوری از مبلغین و مؤلفین این فرقه در کتاب مائده آسمانی جلد ۷ صفحه ۵۸ در باره میرزا حسینعلی نوری مازندرانی چنین نقل می کند که وی گفته است: «تالله لیس هذا من عندی بل من لدن من ارسلنی و بعثنی بالحق و جعلنی سراجاً للعالمین».
کتاب مائده آسمانی ج 7 اشراق خاوری صفحه 58 کتاب مائده آسمانی اشراق خاوری
یعنی بخدا قسم آنچه من می گویم از طرف خودم نیست بلکه از طرف کسی است که مرا فرستاده و به حق مبعوث نمود و مرا چراغی برای جهانیان قرار داده است. میرزا حسینعلی مازندرانی در این عبارت ادعا می کند که در کارش مأموریت ویژه ای داشته و خداوند او را برای هدایت فرستاده است!
خودکامگی و استبداد مؤسس فرقه بهائیت در سیره میرزا حسینعلی نوری کاملاً مشهود و خودنمائی می کند. آن جا که وی به پیروانش دستور می دهد که وقتی من حکمی دادم احدی حق ندارد به آن اعتراض کند و چون و چرا نماید! همچنانکه در کتاب اقتدارات صفحه 292 می نویسد: «هر نفسی که موفق شد و بساحت اقدس هديه ارسال نمود نظر بفضل قبول شده مع آنکه اگر جميع اموال ارض را بخواهيم تصرف نمائيم احدی را مجال لِمَ و بِمَ نبوده و نخواهد بود».
لوح إقتدارات، تألیف: حسینعلی نوری صفحه 292 إقتدارات حسینعلی بهاء
میرزا حسینعلی مازندرانی که پیروان بهائی او را تا سر حد خدائی به پیش بردند و او را تا حد مرگ می پرستند، در کتاب بدیع صفحه 145 در یک کلامی دور از عقلانیت می نویسد: «هيچ لذتی أعظم تر در امكان خلق نشده كه كسی إستماع نمايد آيات آن را و بفهمد مراد آن و لِمَ و بِمَ در حق كلمات آن نگويد و مقايسه با كلام غير او نكند».
کتاب بدیع، تألیف: حسینعلی نوری صفحه 145 بدیع حسینعلی بهاء
کسانی که با ادبیات عرب آشنائی داشته باشند می دانند کلمه “أعظم” به معنای بزرگتر است و گفتن “اعظم تر” یعنی بزرگترترغلط است که مدعی مظهریت و پیامبری به چنین غلط فاحشی دست زده و در کتابش نوشته است! یعنی لذتی بزرگترتر از این نیست که کسی گوش کند به آیات من و آن را بفهمد و در باره آن چون و چرا نکند و آن را با کلمات غیر من مقایسه نکند!
مدعی پیامبری فرقه بهائیت در مناجاتی که از زبانش جاری شده و در کتاب اشراقات صفحه 284 به رشته تحریر در آمده با خدای خویش چنین می گوید: «الهی الهی اودعت عندی امانة من عندک و اخذتَها بارادتک ليس لامتک هذه ان تقول لِمَ و بِمَ». یعنی ای خدای من ای خدا، به من امانتی سپردی و من هم آن را گرفتم. اما در این میان امت تو کسی حق اعتراض به آن را ندارند و هرچه من گفتم بدون چون و چرا باید بپذیرند.
لوح إشراقات، تألیف: حسینعلی نوری صفحه 284 اشراقات حسینعلی بهاء
آنچه میرزا حسینعلی بهاء به پیروان خود تحکم نموده و راه هرگونه اعتراضی را به رویشان بسته، در واقع از مقتدای خود میرزا علی محمد شیرازی آموخته است. چرا که علی محمد باب نیز به بابیان دستور داده بود که وقتی من به شما دستوری دادم، کسی حق اعتراض و چون و چرا ندارد!
همچنانکه حسینعلی نوری در کتاب اشراقات صفحه 17 از علی محمد شیرازی نقل می کند که: «نقطه اولی می فرمايد: اگر او بر سماء حکم ارض نمايد و يا بر ارض حکم سماء ليس لاحدٍ ان يقول لِمَ و بِمَ». یعنی اگر من به آسمان گفتم زمین و به زمین گفتم آسمان، باید از من قبول کنید و کسی حق اعتراق ندارد!
گذرنامه حسینعلی نوری هنگام تبعید به عثمانی صفحه 17 اشراقات حسینعلی بهاء
حسینعلی نوری استبداد و خودکامگی را تا بدانجا به پیش برد که به بهائیان امر می کند کر و کور شوند تا آنچه که او صلاح می داند، چیز دیگری نبینند و نشنوند و نفهمند! و این چیزی جز استبداد و خود رأیی نیست که در اغلب رهبران فرقه ها وجود دارد. میرزا حسینعلی مازندرانی در کتاب مجموعه الواح مبارکه صفحه 375 به پیروانش دستور می دهد و می گوید:
«(ای پسر تراب) کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لا یزالم قسمت بی زوال برداری. کور شو یعنی از مشاهده غیر جمال من و کر شو یعنی از استماع کلام غیر من و جاهل شو یعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طیّب و گوش لطیف به ساحت قدسم درآئی».
مجموعه الواح مبارکه حسینعلی نوری صفحه 375 مجموعه الواح مبارکه حسینعلی بهاء
آیا این چیزی جز استبداد و خود رأیی است؟ آیا کور و کر شدن و چشم ها را به روی حقیقت بستن با شعار تحری حقیقت که از مهمترین تعالیم این فرقه است، سازگاری دارد ؟ کدام فطرت حق جو چنین کلامی را بر می تابد؟ کدام تحری حقیقت در چنین قالبی می گنجد؟ میرزا همانند پادشاهان و سلاطین مستبد به پیروانش دستور اطاعت محض از خود را صادر می کند! آیا با چنین استبداد و خودکامگی رهبر بهائیان، حق طلبی و معرفت خواهی در این فرقه وجود خواهد داشت؟