فرهاد چنان محکم صحبت کرد که راستش من اندکی ترسیدم. از طرفی هم سخت آزرده خاطر شده بودم و با خود می گفتم: درست است که چه بسا کسی در دین خود داناترین نباشد، امّا آیا این منطقی است که انسان در صدد معرّفی و تبلیغ فکری برآید آن وقت تا از او یکی دو سؤال می شود، به عذر بی اطلاعی بگوید: می روم و از بزرگترم سؤال می کنم؟ آخر چرا تا وقتی خود، آن را به درستی نشناخته است، در صدد ارائه اش به دیگران برآید؟
به هر صورت، فرهاد می کوشید تا طوری وانمود کند که سخنان جلال به سهولت پاسخ داده خواهد شد؛ ولی من احساس کردم که بیشتر به خاطر من این ژست را به خود گرفته است و به نظر می رسد که لااقل نمی خواهد من به بی پایگی حرف ها و حرکت هایش در این گفتگو آگاهی یایم. بار دیگر جلال رشته ی سخن را به دست گرفت و گفت:
فرهاد خان عزیز! متأسفم، با اینکه شما بنا به رهنمود پیشوایتان می گوئید: در موضوعات باید “تحرّی حقیقت” و حقیقت جوئی کرد و قبل از تحقیق کامل، نباید چیزی را پذیرفت، درعین حال تو به هیچ وجه به این قانون عامل نیستی! با این همه مانعی ندارد. بد نیست حال که خیال مراجعه به بزرگانتان را داری، من مطالب دیگری نیز در این زمینه دارم؛ اجازه بده آنها را هم برایت مطرح کنم.
همان طور که در آغاز گفتگو، از یکی از کتاب هایتان برایت خواندم، قرآن و پیشوایان اسلام قرن ها پیش موضوع وحدت عالم انسانی را مطرح کرده اند؛ آن هم با نقشه ای عالمانه و اجرائی برای پیاده شدن این طرح. همه می دانند که اسلام، در یک گام عملی، سیّد قرشی و سیاه حبشی و سلمان پارسی را بدون توجه به امتیازات موهوم آن روزگاران، در کنار هم و در یک صف واحد قرار داد و در یک خطاب به سراسر جهانیان اعلام کرد:
«ای انسان ها! ما شما را از یک پدر و مادر آفریدیم و به قبیله ها و ملت ها (ی مختلف) تقسیم کردیم تا یکدیگر را بشناسید. به درستی که گرامی ترین شما نزد پروردگار، پارساترین شماست». سوره مبارکه حجرات، آیه شریفه 13
قرآن کریم سوره مبارکه حجرات، آیه شریفه 13
فرهاد جان، می بینی که قرآن همه ی آدمیان را در یک ردیف قرار داده است و تنها وجه برتری آنان را بر یکدیگر پروا پیشگی و پرهیزگاری می داند. قرآن برای عموم انسان ها (با صرف نظر از اینکه دارای چه دین و مذهبی باشند) ارزش قائل است؛ مگر آنکه خود کفر و نفاق پیشه کند. کتاب خداوند متعال در سوره مبارکه مائده آیه شریفه 32 می فرماید:
“هر کس رشته ی حیات انسانی را (بی آن که به کیفر باشد) قطع کند، گوئی تمام انسان ها را نابود کرده است و آنکه یک تن را حیات بخشد، به سان این است که جهانیان را هستی بخشیده است”.
قرآن کریم سوره مبارکه مائده، آیه شریفه 32
ملاحظه می کنی که قرآن کریم بعنوان آخرین کتاب آسمانی ارزش هر فردی از بشر را معادل تمامی جامعه ی انسانی به حساب آورده است؛ البته به حکم قصاص، به ازای یک تن، یکی مجازات می شود نه بیشتر.
دوست عزیز، قرآن کریم این آخرین کتاب الهی در گامی دیگر و در کادری محدودتر، با اهل کتاب صحبت می دارد و ایشان را به سوی وحدت از راه دقت و توجه به مشترکات در عقیده، دعوت می کند و در سوره مبارکه آل عمران آیه شریفه 64 می فرماید:
“بگو: ای اهل کتاب، به سوی آنچه میان ما و شما مشترک است بیائید: جز خدا، معبودی دیگر را نپرستیم و به او شرک نورزيم و یکدیگر را به خدائی نگیریم“.
قرآن کریم سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 64
اگر بخواهم در این زمینه با تو مفصل صحبت کنم، گفتگوی ما به درازا خواهد کشید. فقط می خواهم به طور اجمال بگویم: آنچه در ذهن و فکر تو به نام تعالیم نو و ابتکاری القا شده است، از جمله همین وحدت عالم انسانی، نه تنها تازگی ندارد، بلکه تجدید همان فرموده های قرآن کریم و پیشوایان اسلام است.
البته در قالب های جدید اما پیچیده و نامأنوس، ارائه گردیده است و از این رو، در واقع به تخریب اذهان نزدیک تر است تا تجدید ادیان و اگر اینگونه آموزه ها نشانه ی ارزشمندی مکتبی می شود، ناچار و به دلیل الفضل للمتقدم، باید سراغ بنیانگذار این ها برویم. پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله بارها می فرمود:
«أیُّها النّاس… کُلُّکُم لآدَمَ و آدَمُ مِنْ تُراب. إنّ أکرَمَکُم عِندَاللهِ أتقاکُم، وَ لیسَ لعربی علی عجَمی فضلٌ الاّ بالتَّقوی». ای مردم، همه شما از آدم و آدم از خاک است. همانا گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست، و عرب را بر عجم (و پارسی را بر تازی و سیاه و سید را بر یکدیگر) هیچ برتری نیست جز به تقوا و پرهیزگاری.
کتاب تحف العقول، تألیف: تحف العقول ص 37
اگر می خواهی مفهوم واقعی و در عین حال عملیِ وحدت عالم انسانی را بیابی و بدانی که اسلام تنها ایده ای نارسا و خشک و عباراتی توخالی نیست؛ بلکه هرجا صحبت کرده، طرح ها و نمونه های عملی جالبی نیز ارائه داده است، بد نیست به فرمان گُهربار امیرالمؤمنین علیه السّلام به مالک اشتر (آن هنگام که وی را به استانداری مصر می فرستاد) توجه کنی تا حقیقت بر تو جلوه ی بیشتری نماید.
آن حضرت خطاب به مالک در باره ی مردم مصر و تقسیم بندی آنان در عهدنامه ی خویش می نویسد: «مالک…! مردم دو گونه اند: یا برادران دینی تو هستند، یا همنوعان تو. و نیز می نویسد: «باید که قلب تو را پوششی از مهر و محبّت و لطف نسبت به تمامی مردم فرا گیرد. چونان درندگان، به آنان زیان مرسان؛ به طوری که خوردن آنان را غنیمت شماری».
نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السّلام نهج البلاغه، نامه شماره 53
فرهاد عزیز، باور کن هر چه می خواهم حرفم را در این زمینه قطع کنم، دلم راضی نمی شود؛ گو اینکه وقت ناهار است و از طرفی دیگر، هنگامه ی امتحانات؛ اما هم ناهار را می شود دیرتر خورد و ظاهراً یکی دو ساعت صرف وقت هم ضرری به درسی نمی زند؛ زیرا من بعید می دانم که دیگر بتوانم این صحبت ها را در این سطح با تو ادامه بدهم. از این رو، دلم می خواهد که امروز مفصّل تر با تو صحبت کنم.
حرف های جلال گُل انداخته بود و مرتباً سخن می گفت و همراه با صحبت های او، من بودم که گُل از گُلم می شکفت و به عکس من، فرهاد سخت گرفته به نظر می آمد. در عین حال، مطلبی برای من از بیانات اخیر جلال تولید ابهام می کرد و آن این بود که او در طول گفتگو، چند بار به فرهاد گفت: بعید می دانم که دیگر بتوانم این صحبت ها را با تو ادامه دهم و همین را عاملی برای ادامه ی سخن قرار داده بود.