بعد از گذشت بیش از صد و هفتاد سال از مرگ علی محمد شیرازی مدعی بابیت و مهدویت و با مطالعه در سیره زندگی وی جای هیچ شکی باقی نمی ماند که علی محمد شیرازی بر اثر ریاضت های خاصی که در زمان جوانی اش در بالای بام تجارت خانه اش در بوشهر داشت، بر اثر تابش خورشید تعادل خویش را از دست داد و به خبط دماغ دچار شده و خود نیز حسابی روی گفته هایش باز نمی کرد چه رسد به اینکه پیروان ناآگاه وی برای او جایگاه و موقعیتی را ترسیم نمایند. هرچند پیروان میرزا حسینعلی بهاء در ظاهر او را قبول داشته و به دفاع از وی می پردازند. اما واقعیت این است که اینها نه بخاطر شخص او و آئین او بلکه بدین خاطر است که آنان میرزا علی محمد را بعنوان مبشر ظهور میرزا حسینعلی نوری پیامبر بهائیان می دانند. اما حقیقتاً علی محمد شیرازی چه کسی بود، چه ادعاهائی نمود و چه جایگاهی نزد بهائیان دارد؟
در مورد علی محمد شیرازی عقائد گوناگونی در میان توده مردم بهائی و کتاب های آنها وجود دارد که به طور قطع نمی توان در باره اظهار نظر کرد! چرا که اولاً خود علی محمد در طول حیات خود چندین ادعاهای متضاد نموده و ثانیاً رهبران فرقه بهائیت نیز در باره وی اتفاق نظر ندارند و بیش از هفت نظریه در مورد وی ابراز کرده اند.
قول اول، مربوط به عموم بهائیان است. آنها معتقدند علی محمد شیرازی همان مهدی موعود و امام زمان دوازدهم شیعیان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که در پنجم جمادی الأولی سال 1260 قمری در شیراز ظهور کرد. آنان دلیلی بر این مطلب نداشته بجز گفته های مبلغین و مورخین این فرقه که در رأی و نظر آنها چنین تأثیری گذاشته است. همچنانکه اسدالله فاضل مازندرانی در پاورقی کتاب تاریخ ظهور الحق جلد دوم صفحه 173 می نویسد: «بالآخره ملّا صالح (برغانی) گفت: ای دختر (طاهره قرّة العین) هرگاه تو خودت ادّعای بابیت می نمودی، مرا گوارا بود تسلیم امر تو را نمودن و ای کاش تو پسر بودی تا مرا فخر بر عالمیان می بود. چکنم که تو با این فضیلت تابع این جوان (علی محمد) شیرازی شدی…».
کتاب ظهورالحق، تألیف اسدالله فاضل مازندرانی صفحه 173 کتاب ظهورالحق فاضل مازندرانی
قول دوم، مربوط به خود علی محمد شیرازی است که وی در جائی خود را نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف معرفی کرده است. همچنانکه عبدالبهاء در کتاب مقاله شخصی سیّاح صفحه 2 از قول وی در کتاب احسن القصص صفحه 116 چنین نقل می کند: «آغاز گفتار نمود و مقام بابیت اظهار و از کلمه بابیت مراد او چنان بود که من واسطه فیوضات از شخص بزرگواری هستم که هنوز در پس پرده عزت است و دارنده کمالات بی حصر و حدّ، به اراده او متحرکم و به حبل ولایتش متمسک. و در نخستین کتابی که در تفسیر سوره یوسف مرقوم نموده، در جمیع مواضع آن خطاب هائی به آن شخص غائب که از او مستفید و مستفیض بوده، نموده و استمداد در تمهید مبادی خویش جسته و تمنای فدای جان در سبیل محبتش نموده، از جمله این عبارت است: یا بقیة الله قد فدیت بکلی لک و رضیت السّب فی سبیلک و ما تمنیت الا القتل فی محبتک و کفی بالله العلی معتصماً قدیماً».
کتاب مقاله شخصی سیّاح، تألیف عبدالبهاء صفحه 2 کتاب مقاله شخصی سیاح ازعبدالبهاء
قول سوم نیز مربوط به علی محمد شیرازی است. وی بعد از گذشت چهار سال از ادعای بابیت، وقتی در مجلس محاکمه اش در تبریز حضور پیدا کرد، ادعا نمود که من خود حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف هستم که شما هزار سال منتظرش بودید و برای تعجیل در ظهورش دعا می کردید. همچنانکه محمد علی فیضی در کتاب حضرت نقطه اولی صفحه 290 از قول میرزا علی محمد شیرازی می نویسد: «ملامحمود نظام العلما گفت: آقا سید، حقیقت مطلب و ادّعای شما چیست؟ حضرت أعلی در جواب او با کمال صراحت فرمودند: منم آن قائمی که مدت هزار سال است منتظر ظهور او می باشید و به شنیدن اسمش قیام نموده مشتاق زیارت و لقای او بوده اید. منم نقطه مشیت اولیه و محل نزول آیات و بینات الهیه».
کتاب حضرت نقطه أولی، تألیف محمد علی فیضی صفحه 290 کتاب نقطه أولی از فیضی
قول چهارم، مربوط به عبدالبهاء رهبر دوم فرقه بهائی است. وی معتقد بود علی محمد شیرازی نه باب است و نه مهدی موعود، بلکه مقام او مقام پیامبریست و او یکی از انبیای اولوالعزم خداست! همچنانکه در کتاب مفاوضات صفحه 116 می گوید: «کلیه انبیاء بر دو قسمند قسمی نبی بالاستقلالند و متبوع و قسمی دیگر غیر مستقل و تابع… آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده اند: مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت مسیح، حضرت محمد (ص) و حضرت اعلی (علی محمد شیرازی)». و در صفحه 36 به همین صراحت می گوید: «این قدس الأقداس است که جوهر شریعت آدم و شریعت نوح و شریعت ابراهیم و شریعت موسی و شریعت مسیح و شریعت محمد و شریعت حضرت اعلی و شریعت جمال مبارک است».
صفحه 116 کتاب مفاوضات عبدالبهاء صفحه 36 کتاب مفاوضات عبدالبهاء
قول پنجم، مربوط به میرزا حسینعلی نوری مؤسس و پیامبر فرقه بهائیت است. میرزا حسینعلی بهاء برخلاف نظر فرزندش عبدالبهاء معتقد است علی محمد شیرازی قائم موعود شیعیان بود که ظهور نمود و کشته شد! همچنانکه وی در کتاب اشراقات صفحات 8 و 9 می نویسد: «نفسی از اهل سنت و جماعت (میرزا احمد قادیانی) در جهتی از جهات ادعای قائمیت نموده و إلی حین قریب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و بخدمتش قیام کردند. قائم حقیقی (علی محمد شیرازی) به نور الهی در ایران قیام بر امر فرمود، شهیدش نمودند و بر اطفاء نورش همت گماشتند».
لوح اشراقات، تألیف حسینعلی نوری صفحه 7 و 8 لوح اشراقت حسینعلی بهاء
قول ششم، قول دوم میرزا علی محمد شیرازی است. وی پس از اینکه ابتدا ادعای بابیت امام زمالن عجل الله تعالی فرجه الشریف را مطرح کرد و عده ای جاهل تصدیش نمودند. پس از چهار سال در مجلس محاکمه اش در تبریز ادعا نمود که من نه باب امام زمان بلکه خود امام زمان هستم؛ عده ای ساده لوح که جز پیروی از هواهای نفسای شان هدف دیگری نداشتند، او را باز تصدیق نمودند. ان بار ابن جوان شیرازی جایگاه خویش را از مخلوق ارتقا داده به مقام خالقیت رسانده و مدعی شده که من خدای شما هستم! تعالی الله عما یقول المشرکین. علی محمد شیرازی در لوح هیکل الدین صفحه 5 می نویسد: «شهدالله انه لا إله إلا هو الملک ذوالملاکین و ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته». علی قبل از نبیل یعنی علی محمد ذات خداوند است. زیرا نبیل در حروف ابجد با محمد برابر است چرا که عدد هردو به حروف ابجد نود و دو می شود.
لوح هیکل الدین، تألیف علی محمد شیرازی صفحه 5 لوح هیکل الدین علی محمد باب
قول هفتم، قول دوم عبدالبهاست که برخلاف قول اولش که علی محمد شیرازی را در ردیف پیامبران اولوالعزم معرفی نموده بود، اما این بار او را از رتبه مخلوق به رتبه خالق رسانده و مقام الوهیت شهودی (خدای دیدنی) به او می دهد! همچنانکه نصرالله رستگار از مبلغین فرقه بهائیت در کتاب تاریخ صدرالصدور صفحه 207 به نقل از پیشوای دوم این فرقه عبدالبهاء می نویسد: «ای مقبل إلی الله و منقطع إلی الله مقام مظاهر قبل نبوت کبری بود و مقام حضرت أعلی (علی محمد شیرازی) الوهیت شهودی است».
کتاب تاریخ صدرالصدور، تألیف نصرالله رستگار صفحه 207 کتاب تاریخ صدرالصدور رستگار
کاربران گرامی ملاحظه فرمودید در باره جایگاه علی محمد شیرازی در نزد فرقه بهائی هفت قول مطرح است، به نظر شما کدام قول را قبول کنیم و علی محمد را دارای چه جایگاهی تصور کنیم؟ اگر بگوئیم وی همان باب امام است، شاید از حرف ما دلگیر شده بگوید من امام بودم، چرا مرا باب امام خواندید! اگر بگوئیم وی امام است، ممکن است ایشان ناراحت شود و بگوید من پیامبر بودم، شما بی جهت مرا امام دانستید. اگر بگوئیم ایشان پیامبر است، ممکن است پرخاش کند که من خدا بودم شما بی خود مقامم را تنزل داده و پائین آوردید. اگر واقعاً خدا باشد، ما را به بهشتش راه نخواهد داد.
بنابراین بهتر این است که بگوئیم رهبران فرقه بهائی یعنی میرزا حسینعلی بهاء و فرزندش عبدالبهاء با پیروان خود نزاع و دعواهای فیمابین را حل و فصل نمایند و صاف کنند و در صورتی که دارای یک قول مشترک شدند، در آن صورت به ما بگویند تا ما بپذیریم! مگر معقول است که یک انسان گاهی امام، گاهی پیامبر و گاهی خدا باشد؟ آیا کسی که گفتارش تا این اندازه تفاوت و تناقض دارد و پریشان است که حتی پیروانش نتوانند بگویند آقا چه کاره است، انسان تحت چه عنوانی می تواند به ایشان دست ارادت دهد؟
آنچه که به حق نزدیکتر و گفتار درست و راست نیز می باشد، این است که بگوئیم در حقیقت علی محمد شیرازی نه باب امام زمان بود نه خود امام زمان نه پامبر خدا و نه خود خدا. بلکه وی همه کاره هیچکاره بود و اختلال حواس و خبط دماغ داشت و از سر حواس پرتی و آلزایمر حرف هائی زد و ادعاهائی نمود. همچانکه مبلغین و مورخین فرقه بهائیت همانند محمد علی فیضی و میرزا ابوالفضل گلپایگانی و… در کتاب های خود به این نتیجه رسیده اند و آن را بیان کرده اند و إلا دست بیگانه و اجنبی نمی توانست او را بوقلمون صفت معرفی نماید.
محمد علی فیضی در کتاب حضرت نقطه اولی صفحه 295 عبارت کوتاهی از نامه دکتر کرمیک (پزشک مخصوص ناصرالدّین میرزا) که در تاریخ 9 اسفند 1289 شمسی به پرفسور ادوارد بروان نوشته نقل می کند که وی می گوید: «من وقتی علی محمد شیرازی را معاینه کردم به او گفتم من مسلمان نیستم و مایلم که از دین شما چیزی بدانم شاید من هم بگروم. در آن موقع نظر دقیقی بسوی من نموده گفت: هیچ شکی ندارم که بزودی جمیع اروپائی ها به من ایمان خواهند آورد. ما در آن موقع نظریه خود را به شاه تقدیم کردیم و آن این بود که حالت و طبیعت او مقتضی اعدام نیست». خلاصه منظورش این بود که وی خُل و چل هست زیرا کدام زندانی در معرض اعدام چنین می گوید که بزودی تمام مردم اروپا به من ایمان می آورند و همه بابی می شوند؟ پس چرا بعد از گذشت بیش از صد و هفتاد سال یک کشور اروپائی بابی نشد؟ چه رسد به اینکه همه آنها بابی شوند. بدین ترتیب دکتر کرمیک متوجه می شود که علی محمد باب عقل درست و حسابی نداشته و چون دیوانه است صلاحیت اعدام را ندارد.
ادوارد گرانویل براون خاورشناس بریتانیائی صفحه 295 کتاب حضرت نقطه أولی از فیضی
همچنانکه میرزا ابوالفضل گلپایگانی از مبلغین و مؤلفین این فرقه نیز نامه ی علمای شیخیه تبریز را که پس از محاکمه علی محمد باب نوشتند و در آن به دیوانگی باب تصریح کردند، در کتاب کشف الغطاء صفحه 205 خود آورده چنین نقل می کند: «سید علی محمد شیرازی شما در بزم همایون و محفل میمون و در حضور ولیعهد دولت بی زوال و حضور جمعی از علماء أعلام اقرار به مطالب چندی کردی که هر یک یک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل، توبه مرتد فطری مقبول نیست. و چیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است، شبهه خبط دماغ است که اگر آن شبهه رفع شود، بلا تأمل احکام مرتد فطری به شما جاری می شود».
ابوالفضل گلپایگانی از مبلغین فرقه بهائیت صفحه 205 کتاب کشف الغطاء گلپایگانی
بنابراین ممکن است سؤال کنید پس چرا با وجود خبط دماغ و جنون علی محمد باب حکم اعدام وی اجرا گردید؟ در جواب باید گفت در این زمان که علی محمد باب در زندان چهریق آذربایجان بسر می برد، پیروان وی در سطح کور دست به آشوب زده و کشور را نا امن نمودند فتنه هائی که در قلعه شیخ طبرسی مازندران، زنجان و نیریز فارس اتفاق افتاد، دولت ناصرالدین شاه را وادار کرد تا ریشه فتنه که همان مدعی بابیت و مهدویت است از بین برده تا این نا امنی ها خوابیده و ریشه فتنه خشکانده شود. بدین ترتیب بود که صدرأعظم ناصرالدین شاه یعنی امیرکبیر دستور إعدام علی محمد شیرازی را صادر کرد و مدعی بابیت، مهدویت، قائمیت، نبوت، رسالت و ألوهیت در روز سه شنبه ۲۸ شعبان ۱۲۶۶ قمری برابر با ۱۸ تیر ۱۲۲۹ شمسی و 9 ژوئیه ۱۸۵۰ میلادی در سن 31 سالگی در میدان سربازخانه تبریز إعدام گردید.
إعدام علی محمد باب مدعی قائمیت و مهدویت محل تیرباران علی محمد باب در تبریز
یک دیدگاه
نوید خدادادی فرد
چند موضوع درباره بابیگری، ازلیها و بهائیت ذهن مرا به شدت آزار میدهد که امیدوارم با استعانت از حضرت قائم المنتظرالمهدی ارواحنا له الفدا، آنها را برای جامعه شیعیان تنویر نموده، آگاه سازی کنید:
۱- شور و شوق دینی بابیهای اولیه از کجا آمد که آنگونه خود را به کشتن میدادند؟
۲- چرا اکثر آنها، سید، مجتهد، عالم دینی و مبلغ اسلامی بودند؟! این موضوع دیوانه ام میکند که جزء سجع و آهنگ و نحو سست عربی چه چیز در متون آنهاست؟
۳- ما همواره این استدلال قوی را مطرح میکنیم که یک میلیارد و نیم مسلمان به پیامبری حضرتش شهادت میدهند و این خود از هر برهانی محکم تر است، حال ۷/5 میلیون بهایی را کجای دلم بگذارم بعد از ۱۷۰ سال؟ (آیا این عدد راستی آزمایی شده یا ادعای پراکنش در ۲۱۹ کشور و مناطق سرزمینی؟)
۴- درباره اتصال آنها به دول خارجه واقعا باید بیشتر توضیح داده شود. آیا روسیه از آنها پشتیبانی میکرد یا بریتانیا؟ بابی گری دنباله منطقی تفکرات شیعی و شیخی بوده یا تاسیس شده توسط دولتهای متخاصم؟ به صرف رفتن بهاء به نزد میرزا مجید آهی نمی توان گفت که متصل به روسیه بودند یا حمایتهای کنیاز دالگورکی.
۵- آنچه باعث حضور وسیع بابیها و ازلیها مانند شیخ احمد روحی، آقاخان کرمانی، جهانگیرخان صور اسرافیل، نصرالله خان بهشتی ملک المتکلمین، سیدجمال واعظ اصفهانی، حسن رشدیه، شیخ محمدمهدی شریف کاشانی، حامدالملک و میرزامحمود شیرازی و الی ماشاء الله در جنبش مشروطه چه بود؟ دستورات مرکز عهد به قول خودشان(بسیار بی معنی ست، صبح ازل آنزمان در فاماگوستا در سکوت محض روزگار میگذرانده)، شکل تربیت در خانواده های بابی و ازلی یا عقاید و اعتقادات و دستورات دین شان؟
بابائی
با سلام و احترام
1- مردم زمان قاجار مانند مردم زمان ما بصیرت چندانی نداشتند تا حق را از باطل تشخیص دهند. لذا خیلی زود به طرف باطلی که در لباس حق جلوه نمود، تمایل نشان دادند. (هرچند در زمان ما نیز عده ای ساد لوح فریب یک شیادی مثل احمد حسن البصری را خورده و می خورند)
2- در بین بابیان مجتهد یا عالمی نبوده بلکه نوعاً طلبه های بی سوادی بودند که همه شان تاکید می شود همه شان از شاگردان سید کاظم رشتی بودند و مانند استادشان هرکدام انحرافی را بوجود آوردند. لذا در میان نویسندگان آنان نمی توانید کتابی را پیدا کنید که ارزش علمی داشته و دارای مضامین ناب باشد لذا هنوز یک بهائی با تحصیلات بالا در این فرقه دیده نشده است.
3- فرقه بهائی برای اینکه بگوید از زمان تأسیس آن تا کنون جمعیت بهائیان رو به افزایش است، آمار خودشان را بالا می برند. در صورتی که هرچه آنها گفتند، با نگاه خوش بینانه باید نصف آن تعداد را در نظر گرفت.
4- ارتباط فرقه بهائیت با دول استعمارگر را در همین وبسایت می توانید مطالعه کنید در مقاله ای که در باره عبدالبهاء و جرج پنجم پادشان انگلستان نوشته ایم و همچنین دخالت میرزا حسینعلی بهاء در ترور ناصرالدین شاه مستندات آن وجود دارد. تنها رفتن میرزا حسینعلی نزد دامادش که در سفارت روسیه کار می کرد، ملاک نمی باشد. شما مطالبی که در باره خاندان حسینعلی نوری هست مطالعه بفرمائید تا بهتر در این زمینه آگاه شوید. در آینده هم مطالبی را در همین مورد خواهیم نوشت.
5- پیروان فرقه بهائی هرچند قائل هستند که بگفته عبدالبهاء هیچ فرد بهائی حق ندارد که در سیاست وارد شود، اما هر زمان که در این کشور فتنه و آشوب و جنبشی بوجود آمد، یکی از مسببین آن اعضای فرقه ضاله بهائیت است. همچنانکه در فتنه 88 نیز تعدادی از پیروان این فرقه دستگیر شدند و در دادگاه محاکمه و محکوم گردیدند که کلیپ دادگاه را در این آدرس https://www.aparat.com/v/GcDRA می توانید ببینید.